رضا شاه، اثبات مزیت جمهوری
علی افشاری، عضو همبستگی جمهوریخواهان ایران
غلامرضا سوادکوهی که بعدها «رضا شصت تیر»، «رضا ماکسیم»، «رضا میرپنج»، «رضا خان»، «رضا خان امیرپنجه مازندرانی» و «رضا شاه» شد از شخصیتهای بحثبرانگیز زمانه است که نقش خود را بر تاریخ معاصر ایران ثبت کردهاست.
هر روایتی از تاریخ ایران جدید داشته باشیم مستقل از افسانهسازیها، رضاشاه قابل حذف شدن و نادیده گرفتن نیست. او خدمات و اشتباهات بزرگی در کارنامه خاکستریاش دارد. رضا خان بر بستر مشکلاتی که دولتهای ناپایدار مشروطه در اواخر سلطنت قاجار داشتند، خطای راهبردی برخی از روشنفکران وقت تحت تاثیر موج جهانی تمامیتخواهی چپ و راست در اروپا در خصوص تجویز «استبداد منور» و حمایت دولت وقت بریتانیا با انهدام دستاوردهای نهضت مشروطه ساخت مطلقه قدرت را در شکل متمرکزتری بازسازی کرد.
دوران حکومت رضا شاه انتقال قدرت آئینی به قدرت انضباطی در تاریخ حکمرانی ایران است که سازوکارهای سرکوب و انقباض سیاسی در درون ساختار حکومتی شکل گرفت. ساختار سلطه جدید به شکل نهادمندی بر خلاف انگارههای نمادین در تاریخ ایران قدیم، مردم ایران را به مثابه رعیت و انسان فاقد حقوق به تسلیم در برابر اراده سلطان مطلقالعنان و حاکم مطلق برهمه چیز کشاند. رضا شاه فقط سلطان مقتدر در سنت حکمرانی ایران نبود بلکه نشانههایی از فرمانروا و یا پیشوا در نظامهای تمامیتخواه را هم داشت.
اما مستقل از سرشت استبدادی حکمرانی رضا شاه و آلودگی وی به فساد گسترده اقتصادی و دستاندازی به اموال عمومی و داراییهای خصوصی مردم، عملکرد او و نحوه اداره کشور چه در جایگاه رئیسالوزرایی و چه پادشاهی نشان دهنده مزیت نظام جمهوری بر سلطنت در پرتو واقعیتها و ویژگیهای سیاسی ایران است. مقایسه حکمرانی او و محمدرضا شاه پهلوی در این خصوص روشنگر است.
رضا شاه از طبقات پایین جامعه برخاست وگام به گام جلو آمد. اگرچه چرایی و چگونگی حضور ناگهانی او در سطح بالای عرصه سیاسی ایران همچنان مبهم است اما در این واقعیت تردیدی نیست که ژنرال آیرونساید بریتانیایی مامای رجل سیاسی شدن رضا خان بود که تا پیش از آن بالاترین مقامش رئیس آترپاد (تیپ) همدان بود. البته اسناد بریتانیا تا پیش از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹رتبه او را «سرهنگ» ذکر کردهبود. ولی در هر حال او یک فرد عادی جامعه بود که در پرتو جنمی که داشت و فرصتهایی که پیدا کرد توانست قابلیتهای خود را آشکار کند و بر اساس توان اجرائی بالا و هیبت و جذبه شخصیتی رشدی تدریجی را تجربه کند.
رضاشاه یک سلطان نمونهوار در ایران نبود؛ همچنین از نژاد و تخمه خاندان پادشاهی و بزرگ ایران نبود. همچنین رضا خان تعلقی به بزرگان ایلی، خاندان اشرافی ورهبران فرقههای عرفانی ایران نداشت. ویژگیهای شخصی او از نادرشاه افشار هم پایینتر بود که علاوه بر شخصیت نظامی در سلسله مراتب ایل «افشار ترکمان» جایگاه مشخصی داشت. نظریه فره ایزدی در خصوص رضا شاه تطبیق ندارد مگرآنکه چون قرائت کشف در نظریه ولایتفقیه معتقد بود که خداوند موهبت سلطنت را در او به ودیعه گذارده و دیگران در زمان مقررشده کشف کردهاند! صحت این ادعا مشابه توجیهات مشابهی که برای رهبری دینی-سیاسی سیدعلی خامنهای اقامه میشود بیاعتبار است. در تاریخ اسطورهای و قدیم ایران (پیش از اسلام) بنیانگذاران سلسلههای پادشاهی کسانی هستند که از دودمان خاص و برگزیده هستند و کسی از تودههای عادی مردم در جایگاه شاهنشاه قرار نگرفته بود.
بی دلیل نبود که طرح اولیه رضا خان انحلال سلطنت در ایران و استقرار نظام جمهوری بود. او وقتی با مخالفت شدید روحانیت و طغیان عوام جامعه مواجه شد ناگزیر تسلیم شد و در مصالحه با مراجع تقلید بزرگ وقت ساطنت پهلوی را جایگزین سلطنت قاجار کرد.
رضا شاه در عمل یک رئیس جمهور مادام العمر در سرمشق اقتدارگرایانه بود. او هیچ ویژگی متعارف یک پادشاه را نداشت. بر اساس تربیت نظامی و مدیریت اجرایی که به شیوه تجربی کسب کرده بود تمام وقت خود را صرف اداره کشور میکرد. تفریح و فراغت پادشاه و سپردن امور اجرایی کشور به دیوان برای رضا شاه چندان معنا نداشت. البته در دوران حکمرانی او قوای مقننه، قضائی و مجریه وجود داشت ولی او شخصا در امور اجرائی مداخله گسترده میکرد ونظارت بر حسن اجرای امور را بر عهده داشت. او از صبح که از خواب بیدار میشد بعد از پوشیدن لباس نظامی به صورت خستگی ناپذیر تا غروب کار میکرد و به تنظیم امور میپرداخت. این روحیه و نظارت گسترده بر پروژهها و کارویژههای نهادهای حاکمیتی باعث سرعت گرفتن فعالیتهای عمرانی و خدمات عمومی شد. او خلل و فرجها و گریزگاه ها در ساختار اداری کشور را به خوبی میشناخت. علاوه بر این رضا شاه که تجربه تصدی وزارت دفاع و نخست وزیری را داشت به خوبی میدانست که کارها با صرف صدور دستور و نشستن در اتاق کار جلو نمیرود. او یک مدیر میدانی بود و چندان با کار ستادی میانه نداشت. همچنین بنا به تجارب قبلی و هوشیاری، فوت و فن حکمرانی را دریافته بود و بر استفاده بهینه از منابع مالی کشور اصرار داشت. اگرچه هراس افکنی روش اصلی او برای بسیج منابع انسانی بود اما بنا به تجربه کاری توان ایجاد انگیزش در نیروهای زیر مجموعه برای پیشبرد بهتر امور را داشت.
رضا شاه اگرچه منابع اقتصادی کشور را در پایتخت تهران متمرکز کرد اما در عین حال متوجه بود که دولت نباید وارد تصدیگری اقتصادی شود. او بر گسترش تولید و توانمند شدن بخش خصوصی توجه ویژه داشت. اگرچه درآمدهای نفتی در آن زمان کم بود اما با دستور او صندوقی ویژه تشکیل شد تا عواید نفتی صرف هزینههای جاری نگشته و برای سرمایهگذاری پسانداز شود.
محمدرضا شاه که از کودکی به عنوان ولیعهد تربیت شد هیچیک از ویژگیهای پدرش را نداشت. او نه پشتکار رضا شاه در انجام فعالیتهای شاهانه را داشت و نه مهارت تجربی او در چگونگی مدیریت بر نیروهای زیر مجموعه و بسیج مناسب آنها. او تصور میکرد به شیوه دستوری کارها جلو میرود. بر دولت سالاری در انجام کارها اصرار ویژهای داشت. در زمان محمدرضا شاه پهلوی دولت در ایران گسترش زیادی پیدا کرد و حالت رانتی نفتی به خود گرفت. در حالیکه رضا شاه میدانست که در کجا دستور داده و در کجا زبان و روش مناسب برای حل مشکلات و یا پیشبرد فعالیتها را پیدا کند. او نگاه از درون به حکمرانی داشت و میدانست که گسترش مداخله دولت در اقتصاد و امور خدماتی مشکلساز میشود. رضا شاه در میان مردم زندگی کرده بود و با ویژگیهای جامعه آشنا بود اما محمدرضا شاه چنین قابلیتها و آگاهیهایی نداشت.
این مزیتهای رضا شاه نشان دهنده فرصتی است که نظام جمهوری با تثبیت برابری سیاسی و نفی هر گونه مقام موروثی و مادامالعمر برای جامعه فراهم میکند. دیدگاههایی که بر محوریت نهاد سلطنت و اندیشه شهریاری در ایران تاکید میکنند حکمرانی را به یک خاندان و مناسبات وراثتی محدود میکنند که حداکثر در سطح بنیانگذار میتواند مهارتهای ویژه داشته باشد اما در ادامه به امتناع شایستهسالاری میرسد. پادشاهانی که در فضای گلخانهای دربار بزرگ میشوند هرچه قدر هم از علوم و فنون مرسوم و متداول زمانه بهره بگیرند باز بعید است که توانایی درک و اداره جامعه هدف را در شکل مناسب داشته باشند. زوال قطعی هر سلسله پادشاهی در تاریخ دنیا بعد از روند نزولی در پی فاصله گرفتن از دوران تاسیس گواه این مدعا است. بقای معدود نظام های پادشاهی باقی مانده دنیا نیز محصول استحاله و تقلیل آنها به شکل نمادین و صرفنظر کردن از مداخله در امر حکمرانی است.
جمهوری در شکل درست خود که مقید به موازین دمکراسی است عرصه حاکمیت را ملک مشاع برای همه آحاد جامعه میداند تا با انتخاب و نظارت توده مردم و بازیگری نخبگان سیاسی، شهروندان توانا و شایسته ملت در سطوح مختلف بورکراسی کشور نقش آفرینی کنند. به عبارت دیگر تمامی استعدادهای یک جامعه در پرتو مشارکت و رقابت متوازن و عادلانه شکوفا شوند.
از این رو اگرچه رضا شاه موسس یک نظام سلطنتی بود اما تجزیه وتحلیل روندی که باعث برکشیدن او در عرصه سیاسی شد و فعالیتهای مثبتی که در امر حکمرانی انجام داد نشانگر مزیت نظام جمهوری است. بخشهای منفی عملکرد رضا شاه در بازسازی استبداد و ساخت مطلقه قدرت، تجمیع قدرت غیرپاسخگو، حیف و میل اموال عمومی و گسترش فساد به وجه پادشاهی او بر میگردد. اگر او در جایگاه رئیس جمهور بود امکان مهار و تعدیل آنها وجود داشت و یا حداکثر بعد از فوت و کنار رفتن او روند به تدریج به سمت تثبیت جمهوری مقید به دمکراسی (نفی سلطه در کنار نفی مداخله در آزادیهای فردی) با چرخش ادواری مستمر قدرت تحول مییافت.
علی افشاری، عضو همبستگی جمهوریخواهان ایران
منتشرشده در سایت زیتون
خرداد ۱۴۰۱