از روی دست روح الله خمینی نوشته است

اکبر کرمی

 

جمله‌ها ی که در زیر آورده‌ام برجسته‌ترین نکاتی است که در صحبت‌‌ها ی اخیر رضا پهلوی در نشست خبری آمده است.

 

می‌گوید: «نمی‌خواسته و امروز هم نمی‌خواهد که رهبر سیاسی باشد.»

می‌گوید: «تعریف اپوزیسیون عوض شده است و حالا اپوزیسیون مردم داخل ایران هستند.»

و می‌گوید: «گروه‌های اپوزیسیون که نتوانند با هم متحد شوند کارشان بیشتر کارشکنی است و نمی‌تواند مفید باشد.»

 

این جملات اگر چه به ظاهر مترقی و حتا امیدوار کننده می‌نمایند، اما در یک وارسی دقیق خواهیم دید که بیش‌تر از یک ادبیات سرکوب حکایت دارند و مقهور ذهنی هستند که به تخت سلطنت و بخت سیاسی خود چشم دوخته است. 

 

نگاهی دقیق به این متن ناخودآگاه نویسنده‌گان این سخن‌رانی و این ادعاها را هم عریان می‌کند و نشان می‌دهد که گذار از جمهوری اسلامی اگر به گذار از سلطنت نرسد، ناکام و ناتمام است و به باززایی سنت استبداد در لباسی آشنا می‌انجامد.

 

یکم. ادبیات هواداران سلطنت آشکارا با این جهت‌گیری‌ها ناسازگار است؛ گویی بازی پلیس خوب و بد و نوعی توزیع نقش در میان است. رضا پهلوی پلیس خوب است و امید به گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی را می‌فروشد و هواداران او فرش قرمز برای بازگشت سرکوب و سرب پهن کرده‌اند. آن‌ها هم زبانی هتاک دارند و هم رویاهایی بدخیم در کله ی خود پخته‌اند؛ و برای “دیگری” حتا ام‌روز جایی نگذاشته‌‌اند.

 

دمل‌ها ی چرکی که در ادعاها ی اتوکشیده رهبران سیاسی پنهان شده است در جملات هوادران آن‌ها پوست‌کنند و شفاف سرباز می‌کند.

 

دوم. می‌گوید نمی‌خواهد رهبر سیاسی باشد! به رفتار او و هواداران او نگاه کنید! او به چه کاری مشغول است؟ در کدام گفت‌وگو ی آزاد و چندطرفه مشارکت داشته است؟ با کدام یک از مخالفان خود و پدر و پدربزرگ‌اش به گفت‌وگو نشسته است؟ به کدام گفت‌وگو ی منتقدانه و چالش‌انگیز پا داده است؟

این ادعاها ی او چرا باید از ادعاها ی خمینی در پاریس اعتبار بیش‌تری داشته باشد؟ اگر خمینی به حوزه و قم تن نداد، چرا رضا پهلوی باید به بیرون ماندن از پهنه ی سیاست تن دهد؟

و اگر تن نداد چه؟ 

کشمش سلطنت چیست، که دم‌اش چه باشد؟ اگر هواداران او آن‌قدر زور و تزویر و سرکرده‌گی دارند که بتوانند این چوب خشک را به مردمان ایران بچپانند فردا هم دلایل و بهانه‌هایی خواهند یافت که از “دیگری” و حقوق او بگذرند.

 

سوم. ادعاها ی رضا پهلوی خودشکن است؛ لایه‌هایی از مردم آن‌چنان که جاده‌صاف‌کن‌ها ی استبدا آینده مکرر اشاره می‌کنند، فریاد زده‌اند؛ «رضا شاه روح‌ات شاد!»

این شعار با ادعاها ی رضا پهلوی هماهنگ نیست! یعنی وقتی او می‌گوید نمی‌خواهد رهبر سیاسی باشد، یا نمی‌داند چه می‌گوید یا نمی‌داند مردم چه می‌خواهند! و بدتر ممکن است بداند و به همین دلیل نقش پلیس خوب را بازی می‌کند! 

آنان که این شعار را می‌دهند برخلاف تصور جمهوری خواهانی که به رضا پهلوی چسبیده‌اند، دمکراسی و مشروطه نمی‌خواهند! آن‌ها اگر مشروطه‌خواه بودند باید فریاد می‌زدند “احمدشاه روح‌ات شاد”

و تازه مردمان بیش‌تری گفته‌اند و هنوز می‌گویند مرگ بر استبداد. و استبداد قدیم و جدید ندارد. (بگذریم که هیچ‌کس نماینده ی همه ی مردم نیست.)

 

با این همه هم مردم می‌دانند چه می‌خواهند و هم رضا پهلوی و جاده‌صاف‌کن‌ها ی استبداد آتی! آن‌ها می‌خواهند مخالفان و‌ منتقدان سلطنت را آرام و پراکنده کنند. آن‌ها می‌خواهند به ما به‌قبولانند که اگر بارکشی غول بیابان ایران ام‌روز را نمی‌پسندیم به خراجات شام استبداد آینده تن دهیم.

 

چهارم. رضا پهلوی چنان هل شده است که هنوز به صندلی قدرت نرسیده به کشیدن چهارپایه از زیر پای رقبا خطر کرده است! چه‌کسی به او نماینده‌گی داده است که از سوی مردم صحبت کند؟ و اپوزیسیون تعریف کند؟ و بخش چیره ی اپوزسیون جمهوری اسلامی را که هم مخالف خامنه‌ای و جمهوری اسلامی هستند و هم مخالف رضا پهلوی و سلطنت از سبد اپوزیسیون بیرون بگذارد؟

پنهان شدن در پشت واژه‌ها ی بی‌صاحب همانند مردم، ملت، کشور و … ادعای تصاحب آن‌ها هم هست! او با شعارهایی که در چند تظاهرات شنیده است، جوگیرشده است. او همان سناریو و بازی‌نامه روح‌الله خمینی را تکرار می‌کند، و اگر کسی آن صدا را نمی‌شوند مشکل در گیرنده است! فرستنده و پیام هم شفاف و هم دقیق کار می‌کند.

 

پنجم. گفته است اگر گروه‌ها ی اپوزیسیون با هم هم‌کاری نکنند، و متحد نشوند کارشکنی می‌کنند و مفید نیست!

رضا پهلوی خود‌اش در کدام اتحاد و هم‌کاری جدی ظاهر شده است؛ اشتباه نشود این که جریان‌ها ی مشروطه‌خواه و یا سلطنت‌طلب در برخی از هم‌کاری‌ها و نهادها ی اپوزیسیون هستند به رضا پهلوی و نقش او مربوط نمی‌شود.

رضا پهلوی آگاهانه خود را برفراز این هم‌کاری‌ها و فراتر از آن سیاست‌مدارها تصور می‌کند! او در آب نمک خوابیده است تا شنل رضاشاه آینده را به تن کند. اتحاد و هم‌کاری در کلمات او اتحاد و هم‌کاری برای رسیدن او به قدرت است!

 

شوربختانه پاره‌ای از جریان‌ها ی روشن‌فکری و کنش‌گران سیاسی دوباره گرفتار فشار ناکامی و ناامیدی شده‌اند و خطر برساختن یک استبداد تازه نفس را دست‌کم گرفته‌اند و به خیال خوش برانداختن جمهوری اسلامی تسلیم شده‌اند. آن‌ها حتا انگاره پردازی هم کرده‌اند و با جدا کردن مفهوم “جمهوریت” از “جمهوری‌خواهی” و خیال هم‌پارچه کردن سلطنت‌طلبی و جمهوری‌خواهی کسانی که روز شب از اصلاح‌ناپذیری نظام جمهوری اسلامی می‌گویند و می‌نویسند پا ی سلطنت که به میان آمده است استبداد ۲۵۰۰ ساله را فراموش کرده‌اند و می‌خواهند جمهوریت را با سلطنت پیوند بزنند. 

 

می‌گویند: سلطنت مشروطه همان جمهوریت است!* (شما یاد جمهوری اسلامی چیزی شبیه جمهوری فرانسه است، نمی‌افتید؟)

 

کسانی که سخن‌رانی رضا پهلوی را نوشته‌اند مردم و روشن‌فکران ایران را دست‌کم گرفته‌اند! امیدوارم که به خطا رفته باشند و تاریخ تباه سیاهی در ایران دوباره نشود.

 

*در همان زمان که رضا پهلوی در کلاب‌هاس مشغول سخن‌رانی بود اسماعیل نوری‌اعلا هم که از اعضا ی شورا ی گذار است در کلاب‌هاس سخن‌رانی داشت. من اهمیت این سخن‌رانی را بیش‌تر از سخن‌رانی رضا پهلوی یافتم و به آن گوش‌ سپردم. تفکیک جمهوری خواهی از جمهوریت ادعایی بود که نوری اعلا در آن‌جا پیش‌گذاشت.

اشتراک در شبکه های اجتماعی