رضا زمان: رهبری و هدایت سیاسی و اجتماعی

رضا زمان

رهبری و هدایتِ سیاسی و اجتماعی

 

رهبری و هدایتِ سیاسی و اجتماعی(شامل افراد و گروه‌ها) جریان‌ها و جنبش‌های اعتراضی و شورش‌ها و اجتماعات، در روزگار گذار از استبداد به دموکراسی، در واقع از آن حیث است که یک جامعه‌ی متکثّر و متنوّع را که حامل باورها و برداشت‌ها و فرهنگ‌های متضادّ و گوناگون است، تحت تفاهم و تعاملِ همگانی به یک اجماع و توافقِ عامّ و معقول برساند؛ اجماع و توافقی بر مدار ضروریّات عدالت(چون حقّ، آزادی، مساوات و...) که برای گذار از استبداد به سوی دموکراسی لازم است. این برخلاف وحدت‌گرایی و یکدست‌اندیشی است. از آنجا که تکثّر و تفاوت حفظ می‌شود و بناست گروه‌ها و اشخاص به فهم و درک متقابل برسند، به گفت‌وگو نیاز دارند چون با گفت‌وگو می‌توانند به تفاهم برسند.

 

آقای رضا پهلوی می‌خواهد رهبر جنبش سیاسی برای گذار از جمهوری اسلامی باشد؟ مشکلی نیست. ولی فکر نمی‌کنم آقای پهلوی اساساً به استقلال حزبی و جریانی رسیده باشد. آقای پهلوی را با جریان و نحله‌ای می‌شناسیم که می‌کوشند او را به لطف شانس و اقبال شاهزادگی‌اش، به تخت پادشاهی بنشانند. همان جریان و نحله‌ای که بیش از همه حامی و پشتیبان او هستند: سلطنت‌طلب‌ها-پادشاهی‌خواهان-پهلوی‌گرایان. این جریان عموماً هم خارج از کشورند. واقعیّت این است که درحال تازه‌شدن هستند، ما با نسلی نو از سلطنت‌طلب‌ها مواجه هستیم که پیشتر اصلاح‌طلب و چپ و مذهبی بودند. این‌ها مهمّ‌ترین حامیان او هستند که حلقه‌ی نزدیکان و دوستداران اصلی‌اش را تشکیل می‌دهند. آقای پهلوی نه‌تنها از آن‌ها مستقل و جدا نیست، بلکه می‌توانیم او را با همین جریان بشناسیم. همچنان که می‌توانیم رهبر جمهوری اسلامی را با حامیان اصلی‌اش بشناسیم.

 

پادشاهی‌خواهان علی‌الاغلب، پیدا یا پنهان، کثرت‌شکن و وحدت‌گرا، گفت‌وگوستیز و ستیزه‌جو هستند. به واقع که از این توان دموکراتیک برای هضم و جذب تکثّر فکری و سیاسی و دینی و اجتماعی محروم‌اند و جامعه را یکدست و یکرنگ می‌خواهند. عموماً طالب گفت‌وگو نیستند، به تفاهم نمی‌اندیشند و گفتار خود را به دشنام، توهین، طعن و بهتان می‌آمیزند. رهبری و هدایتِ سیاسی و اجتماعی با مدخلیّت و محوریّت پادشاهی‌خواهان، از آنجا که کثرت و رنگارنگی باورها و برداشت‌ها را برنمی‌تابد و دیکتاتورمآبانه می‌کوشد تفاوت‌ها را حذف و طرد کند و جامعه‌ای واحد و یکنواخت بسازد، و به همین سبب در گفت‌وگو و تفاهم و تعامل با مخالف و متفاوت ناتوان و عاجز است، نمی‌تواند جامعه‌ی متکثّر و متفاوت و متنوّع را به یک اجماع و توافقِ عامّ و معقول بر ضدّ استبداد برساند.

و تا زمانی که هویّت آقای پهلوی با این نحله گره خورده است، نمی‌تواند به این هدف برسد. آنچه می‌گویم از روی بی‌خبری نیست. کافی‌ست نگاه کنیم به صفحات مجازی، برنامه‌ها و نشریّاتی که سلطنت‌طلب‌ها در اختیار داشتند، «فرشگرد» که مهمّ‌ترین جریان سلطنت‌‌طلب است، «فریدون» که نشریّه‌ی اصلی این جریان و «قلم یاران» که نشریّه‌ی داخلی آن‌هاست و همچنین انجمن «شهریار»، می‌بینیم که به واقع دارای آن خصایل منفی هستند.

افراد و گروه‌ها و جریان‌هایی که از خشونت کلامی و دشنام‌گویی سلطنت‌طلب‌ها در امان نبوده‌اند، لیست بلند و بی‌انتهایی را تشکیل می‌دهند: نسل انقلابی‌‌گر ۵۷، چپ و راست، نواندیشان دینی، لیبرالیست‌ها، دینداران، اصلاح‌طلب‌ها، جنبش سبزی‌ها، مصدّقی‌ها، شاعران و سینماگران، طبقه‌ی متوسّط، خلاصه هرکس که نشانی از سلطنت‌طلب‌بودن ندارد. از ميرحسين موسوی تا محمّد خاتمی، از عبدالکریم سروش تا علی شریعتی، از مهدی بازرگان تا داریوش فروهر، از سعید حجاریّان تا مصطفی تاج‌زاده، از احمد شاملو تا مسعود کیمیایی، از محمّد مصدّق تا حسینعلی منتظری، از اصغر فرهادی تا ترانه علی‌دوستی، از مصطفی ملکیان تا داریوش آشوری، از ابراهیم یزدی تا عزت‌الله سحابی و... پس چه کسی خوب است؟ رضاشاه و محمّدرضا شاه و دوستان.

 

آقای رضا پهلوی می‌تواند یکی از رهبران جنبش‌های سیاسی و اجتماعی برای گذار به دموکراسی باشد، اگر حقیقتاً از نحله‌ی سلطنت‌طلبی مستقل شود و از جایی که هست، فراتر رود.

 

رضا زمان

فیسبوک نویسنده

تیتر جمهوری ایرانی

اشتراک در شبکه های اجتماعی